|
|
تبلیغات
<-Text2->
فوتبال باشگاهی مملکت ما و هیجان؟ گربه و عینک؟ شتر و روپایی؟ سگ و لانچیکو؟ متعصب داستان ما انگار دار و ندارش که با سالها زحمت کسب کرده همش .. غاه .. تو یک لحظه پریده، قیافه اش را کرده بود مث تستیکل الاغ. گویا فوتبالنیست های مرغ تیم خاک تو سر محبوبش، طبق معمول زمین ورزشگاه را با دستشویی خانه ننه شان اشتباه گرفته بودند و جای فوتبال بازی کردن حافهای سهار خود را کشیده بودند پایین و نشسته بودند همونجا و از خودشان یک شاهکار هنری ارزشمند خلق کرده بودند. چنان شاهکاری که بوش کل مملکت را گرفته بود. الاف فوتبال دوست ما برای حل مشکلات عدیده ی تیم بدبختش یک راه حل معنوی بسیار مفید را در نظر گرفته بود که بی شک جواب شدا؛ فوش خواهر مادر. هم به بازینکن های تیم لینگ لینگ خودش. هم به بازیکنان تیم حریف. هم به داوران و تماشاگران و گزارشگر و در و دیوار و آب و هوای شهر و مگسای اتاق و ... همه چی. ملت میشینن پای فوتبال هیجانشان را تخلیه می کنند، حس هیجان طلبی شان ارضا میشه، خاک تو سر الاف ما هر وقت فوتبال نگاه می کنه... اعصابش خرد، روحیه اش داغون و اخلاقش گند تر از قبل. حالا جالبه آخر کار. بازی که تموم شد و آبها که از آسیاب افتاد، وقتی تا حدودی آرامش نسبی برقرار شد، میاد یه همچین نکته ی احساسی ظریف و موشکافانه ای را از خودش ترشح می کند که بله؛ مطالب مرتبط با این پست
|
|