|
|
تبلیغات
<-Text2->
به فنبر میگم این همه کارت شارژ را دخترا از کجا و چه جوری تهیه می کنن؟ یا خودت روزی چقدر کارت شارژ می ریزی تو حلق ایرانوِل. آمارشو دقیق گفت. باور کن 3 ساله داره طرف حرفی می کنه. البته این قضیه مال خیلی وقت پیشه. الان که دیگه همه چی رو مفت کردن. همه در خدمت خلق، بهشون بسته های مکالمه ای نامحدود میدن تحریکشون می کنن بیشتر واسه این کارا. ولی تا قبل از راه افتادن این بساط لهو و لعب اگه پول های شارژشو جمع کرده بود الان با همون پولا خونه و ماشین داشت. خودش هم می گه: آره دیگه افتادم توش و بیرون هم نمیشه اومد. کلاً معتاد شدم رفته. خوبه که خودش می دونه. بروید به ادامه مطلب. پیرو مباحث قبلی درباره ارتباطات قنبرک و اطراف (طرف هاش) با ما همراه باشید با قسمت سوم از فصل اول این سریال دور و دراز. بجنبید تا ما رو از دسترس خارج نکردن با این عکسای اطراف. دو طرف گاه حس کاذب خودمانی بودن با همدیگه توی وجودِ به درد نخورشان به اوج می رسه. از احساسات لطیف، روحیه آسیب پذیر و عواطف شکننده خود میگن. از اعتقادات شخصی شون میگن. از همه چیز. مثلاً قنبر یه روز اینجوری داشت حس خودمانی بودن از خودش متساطع می کرد واسه دختره: الان دستمو بردم زی کِچَکم، دارم تُند می کنم که کنده بشه. تا این حد. اگم بُن دِل وا سر تو بکه لاش سهار چِرکی وا وودِنِت. خدایش شایستۀ یک دست کتک حسابی نین؟ بله که هست. بروید به ادامه مطلب.
|
|