|
|
تبلیغات
<-Text2->
مثل هر جوون دیگه ای، قنبرک اولاش از خانواده شرم می کرد و جلوی والدین و بقیه با دخترا حرف نمی زد. یواشکی این کارو می کرد مثلاً کسی نفهمه خراب شده. گوشیش که زنگ می خورد می رفت بیرون. همون بیرون هم که بود، با صدای خیلی آروم و مثلاً رمانتیک حرف می زد. رمانتیک پ بله، تُمبانریک بود و رُمانتیک نبود. کم کم این روال درست شد و تابو شکست. الان جلوی بابای خودش به دختره میگه: خو تو از من التماس هم بکنی من به تو نمی کنم! (منظور نحسش ازدواجه) بروید به ادامه مطلب. مواردی هست قنبر با چهار پنج دختر که با هم ارتباط دارن (رفیق همن یا خویشاوندن یا همشهرین یا همکلاسی هستن یا ...) همزمان در ارتباطه. آلا دست اِکه وا قنبر، شروع می کنه به نمّامی. دو به هم زنی. رابطۀ اونا را خراب می کنه و تا دوستی شون رو به دشمنی تبدیل نکرده ول ناکُن پَ. دلش هم خوش، نیشش هم مثل کلپوک تا پَک سری واز، تو اونجاش هم عروسی و چمک و اِکس پارتی. انگار شاهکار خلقت ازش سر زده. به این دختره دربارۀ اون دختره یه چیزی میگه و به اون یکی دربارۀ این یکی و همینطور کلاً خرابکاری. بروید به ادامه مطلب
|
|