|
|
تبلیغات
<-Text2->
یه عده از دختران عاشق پیشه در حال عبور از کوچه های عشق، توی همین شهر عشق خیز و عاشق پرور، به پسری بر می خورند عاشق، تک و تنها و غمگین از فراق یار. شاهدان عینی گفته اند: پسره ی داستان ما، به طور طبیعی و فابریک مادرزادی چشماش نیمنگا هست. یعنی بنده خدا، خوشا به سعادتش، چشاش ذاتا خماره و به اصطلاح پیرزنی "کور موشنگ" تشریف دارن. خانوم خانوما های داستان عشقی ما از این نکته غافل بودن و خیال کردن پسره عمدا چشمای آهویی خودش رو خمار کرده بوده. بروید به ادامه مطلب.
|
|