|
|
تبلیغات
<-Text2->
هیچی هم نمی خاد. یه سیمکارت و یه گوشی. که هر فقیر مفلوکی این روزا داره. و البته سر خلوت و وقت آزاد که شکر خدا جوانان غیور ما هیچی که نداشته باشن این یکی رو من ضمانت می کنم که دارن، خیلی هم بیش از حد زیاد. تو اصن بگرد یکی رو پیدا کن کل وقتش آزاد نباشه. خدا الافها را شفا بده. عصر، عصر ارتباطات است و برقراری ارتباط راحت راحت. سرها همه یکسره تو گوشی. چه سوار موتور، چه وقت گذاشتن کپۀ مرگ، چه سر نماز و چه رو سنگ مستراب.اَحماجی محمه علی دلا 80 ساله هم اینجوری می تونه دو روزه 40 تا دختر ول و تِل گیر بیاره که همینجور گردان گردان منتظر و معلقند در حسرت یک تک زنگ. دیگه از تو به یک اشاره، از اونا به سر دویدن. برا همینه امروزه دوست دختر نداشتن سخت تر از دوست دختر داشتنه. همش چشم و هم چشمی. این یکی دختره رفیق تلفنی داره، حالا هم کلاسیش حسودی: چرا من نداشته باشم؟ یعنه رنگ تمبولک هم داشته باشی یه اشاره کنی تمومه. چنان اسیرت بشه که دو روزه خودت هم از شدت دست و پا نخش بودنش مجبور میشی خط عوض کنی. جوان رشید و رعنای ما " قنبر" را نگاه: کار که نداره. سواد هم که تعطیل. تیل تیل. ازش می پرسم چرا افتادی رو خط حرف و پیام بازی با دختران مختلف. میگه والا تا گذر زمان این زندگی آلتی را حس نکنم. زندگیه ما داریم؟ میگم بابا جان بزرگترین نعمته خدا داده به تو این جوری شکر می کنی؟ میگه اینقدر ادای شیخ رحیمی را در نیار که بهت نمیاد. بدبخت به پوچی رسیده رفته سراغ این کارا. میگه یه بخشی از زندگیه دیگه. ما هم جوونیم و جوونی که جوونی نکنه جوون نیست که. میگم باشه بابا جوونیتو بکن نذار جوونیت تو رو بکنه. تو الان جوونیت داره تو رو می کنه. گردشت رو برو. ول بچرخ. دورت را بزن. فیلمت را ببین. ساندوت رو بخور. راحت باش. ولی دیگه نه تا این حد که صبح تا شب، شب تا صبح چشم یکسره تو صفحه گوشی، زوم کرده ای رو اون که بابای چشات در اومده. درامد هم که نداری. سربار باباتی هنوز. بدبخت به دوران نرسیده. میگه ولم کن آمو. دیگه خودش خواست ولش کردم. 28 تا سیمکارت داره از انواع و اقسام. رنگاوارنگ. 6 تاگوشی داره دو سه تاش دو سه سیم کارته. هی با این دختر حرف، هی با اون یکی دختر بحث. هم فوش خواهر و مادر به این یکی، هی قربونت برم خوشگله خانوم به اون یکی. پدرسوخته ها 400 رأس هستند. وِل تِل های یک گیری. جالبه که آمار همه رو کامل داره و هیچ کدام را قاطی نمی کنه با هم. یه مخی هست واسه خودش حیف که تو راه درست ازش استفاده نمی کنه جسد. اولاش همش پیام بود. کم کم مثلاً روش باز شد. تو خانه که مثل سگه. اما پشت تلفن واسه من تریپ ادب و معرفت بر میداشت. چنان محترمانه و عین تحصیل کرده های خارجی حرف می زد اون اولاش که که خداییش من می گفتم یه انسان دیگه ای شد، خودم داشتم عاشقش می شدم. چوک خالمه آمارشو داره کامل. تا دو دقیقه قبل داشت خواهرشو لت و پار می کرد و بد و بیراه بهش می گفت. هر وقت دخترۀ ترش کرده سهار بهش زنگ می زد کلاً ادبیاتش متحول می شد لاشی. ولی رفته رقته جلو دوستان سرحدی خودش هم همان روی عادی اش را پیدا کرد و مراعات هیچی را نمی کرد. از رفقای دوست دختر باز حرفه ای ترش یاد گرفته بود. الان نصف مخاطبای خاصش رو با فوش بدرقه می کنه. با بقیه به تناوب جر و بحث راه می اندازه و گاه هم عادی و نرمال. نوع ارتباطش با دخترا حال و احوال و روحیه و اخلاق اون روزش را تعیین می کنه. اگه دخترا باهاش بگو بخند کرده باشند تا آخر اون روز تو خونه هم سرحاله و نیشش مثل کهره تا بناگوش بازه و با مادر و بقیه خانواده اش مث آدم برخورد می کنه. اما اگه با دختری طبق معمول سر هیچ و پوچ از اون جر و بحث های مزخف کرده باشه... نمیشه نگاهش کرد. با همه مث سگ برخورد می کنه پدرسگ. فعلا تا همین جا رو داشته باشید تا بعد. مطالب مرتبط با این پست
|
|