|
|
تبلیغات
<-Text2->
توی یک جمعی از دانشگویان نخبه و بی مخ نشسته بودیم. ترم آخرشان بود. داشتند مطالعه می فرمودند. البته کارشون به معاطله و عاطل و باطل گویی بیشتر شبیه بود. ناگهان یکیشون برگشت گفت: بچه ها، آیا وقتی شتاب نداشته باشیم،a مساوی صفر هست؟إنا لله و إنا الیه راجعون. بروید به ادامه مطلب. آواره داشت فوتبال تماشا می کرد. حسابی هم حساسش کرده بود، مثلا از شدت هیجان توی یکی از قسمت های بدنش بلوایی به پا بود. مردکه ی گنده ی فوتبال دوست الاف، به خاطر چند تا بازیکن که از فوتبال فقط مصاحبه کردنشو بلدند، و به خاطر نتیجه ی دستشویی اندودی که تیمش گرفته، زندگی خودش و زن و بچه را کرده جهنم. بروید به ادامه مطلب. سلام آومریکا وو کو. چه نکردین؟ خوش می گذره؟ راستش حوصله ام سر رفته بود گفتم یه کم باهات درد دل کنم. قبلش بازم محکم و جدی بهت یادآوری کنم که تو هر چی هستی، هر کی هستی، واسه خودتی خالو. هنوز که هنوزه هیچ غلطی نمی تونی بکنی. دهنت سرویسه شیطن تلو. روسیاه شدی رفته بدبخت. عقب افتادی بپ. اون همه ناز و تنعم که می فرمودی... کلا رفت... تموم. بشین سر جات که کم آوردی شدید. دیگه روت میشه سرتو بالا بیاری مسکین؟ دیدی ما چه به سرت آوردیم؟ هنوز ندیدی؟ پ برو به ادامه مطلب.
|
|