عروسی

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 13
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 610
بازدید سال : 1528
بازدید کلی : 196470

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 610
بازدید کل : 196470
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Chepih
تاریخ : چهار شنبه 20 مهر 1390
نظرات

من میام به خواستگاری / با یه قلب بیقراری/ دستتو بذار تو دستم / تو دیگه دوستم میداری.

 

 

همان طور که می دانید ازدواج به تنهایی هفت خوانی بزرگ محسوب می شود پر از مصیبت های گوناگون. با تشکر از آشنای عزیز که سوژۀ این مطلب را در اختیار ما قرار داد و با معذرت خواهی شدید بابت اینکه این نوشته حق مطلب را ادا نمی کند، چون مدتی است حسش نیست، در این قسمت می پردازیم به این موضوع جنجالی و صحنه دار.

 

ازدواج سنت حسنۀ پیامبر خداست. اما گذشت زمانی که آدم با ازدواج به زندگیش سر وسامان می داد. توی این دوره زمونه زندگیت در دوران مجردی چنان سر و سامانی دارد که نگو. اما ازدواج که کردی. هم سامانش بر باد فنا می رود هم سر و کلۀ نحسش. ما را هم که خوب می شناسید.علاقه مند به ریشه یابی مشکلات. در این مطلب طبق معمول واقعیت ها را در بارۀ ازدواج های این دوره زمانه می گوییم. برعکس انبوه مدعیان دروغین ریشه یابی مشکلات که چشمانشان را روی واقعیات می بندند و به جای مطرح کردن مشکلات، صورت مسئله را پاک می کنند به جرم اینکه موضوع، با ارزش های جامعه در تضاد است. مرد حسابی تو اگر طرفدار ارزش ها هستی، مشکلات را مطرح و برای رفع آنها راهکار ارائه کن نه که از بن منکر وجود آن مشکلات می شوی. نه آقا. به خودت که نباید دروغ بگویی. به وقتش به آن قسمت می رسیم.

شنیده ای سرحدی های سهار مراسمی چون " خواستگاری، بله برون، شیرینی خورون، نامزدی، عقد، جهاز برون، حنابندون، عروسی، زفاف، پاتختی و ... دارند و قاطی با آن چاک و چمک  و چیزایی توی این مایه ها: مخ زنون. مشروب خورون. پوک تکانون. سرکنگی کنون. چمک زنون و مردون قاطی با هم و ... . جا دارد به مراسم عروسی دیار عروسی خیز و داماد پرور خود افتخار کنیم که نه لهو دارد نه لعب. فقط آن آخر کار یه چیزایی داره شامل دست و انگشت و این جور چیزها که امروزه تبدیل به یک رسم معمول و پرطرفدار شده است. کل انگیزۀ مقدس ما از نوشتن این مطلب هم همین آخرین مراسم هر عروسی است.

دو نفر روز بعد از یکی از عروسی ها چنین مکالمه ای با هم داشتند.  – دیشب چی نصیبت شد؟  - کاسبی خراب بود. عروسی خلوت بود. بادی گارد کلفت بود. دو سه بار بیشتر فیض نبردم.

از یکی از آشنایان و آگاهان عرصۀ عیش پرسیدیم عروسی های ما شامل چه مراسمی است. در حالیکه برق عشق توی چشمش می درخشید، گفت. مراسم عروسی ما که خود یک هفت خوان صعب العبور است از این مراحل پیچیده تشکیل می شود: دور زنون. تو تور زنون. بَهوا رفتنون. تحقیق کنون. آزمایش دهون. حلقه برون. دستکالی برون. قرار گزارون. عقد کنون. و... که خودتان بهتر می دانید. ساخت برون. گوشت و برینج پزون. خوراک تمبولک دهون. دستمال سرخ دست داماد دهون. پول ریزون و حالا حالا حالا. این جاش مهمه. اسمش یه کم مورد داره. ولی هست و باید گفت. و به زودی می گم.

پرداختن به مراسم معمول روزمرۀ عروسی ها کار ما نیست. کار آنهایی است که فقط امور روزمره و خسته کننده را بازتاب می دهند و چیزهایی می گویند که همه از سال ها قبل می دانستند. از روبوسی داماد پس از عزبا بگوییم؟ فیلماش که هست. یه دوماده و یه کراوات. و یه مبل و یه صد دویست نفری که بوی بوس به مشامشان رسیده  با حالت مست صف کشیده اند و لب و لوچه شان را صابون زده اند که بروند سراغ گُپ دومار.

ما به تخصص خود می پردازیم. می جکیم توی حاشیه ها. پا میاریم توی دولک حواشی کم پیدا ولی مهم و قابل تأمل.

مردی سن و سال دار و با تجربه از همشهریان عزیزمان را می شناسم که سابقۀ حضور سه ساله در جبهه را دارد، چهارده سال متوالی با کشتی های تجاری در سرتاسر جهان مشغول رفت و آمد و تجارت بوده، یک بار توسط دزدان دریایی اسیر شده، بومیان آفریقا نز دیک بوده او را بخورند، گرگ و خرس به او حمله کرده، چندین تصادف مرگبار را تجربه کرده است، دوازده بار سکته کرده است. و خلاصه اینکه الان خدا می داند چند بار تا آستانۀ مرگ هم پیش رفته ولی هنوز زنده است. به هر حال از او پرسیدیم سخت ترین لحظۀ زندگیت کی و کجا بود؟ بدون اینکه فکر کند سریع و سرضرب گفت: وقتی که وا خانه می شدم. چنان بلایی سرم آوردند که چیزی ازم باقی نماند. همینجور دست و انگشت بود که می آمد و می خورد تو یه جاییم.

همۀ این اراجیف و چرتیات را پراندیم فقط برای اینکه برسیم به اینجا. رسم و آیین مقدس و باستانی ما در آخرین شب هر عروسی. اسمش را می دانید یا بنویسم؟ یه کم یه جوریه ها. مورد داره ها. بگم؟ مطمئنی؟ صد در صد؟ به کسی نمی گی؟ پس یواشکی بگم. گوشتو بیار جلو. آماده ای؟ ببخشیدا. شما که غریبه نیستید. یک دو سه . مراسم انگُل کنون. آخرش یه فوش نوشتیم تو وبلاگ.

داماد را بلند می کنند و همراهش عدۀ زیادی برای مقاصد صلح آمیز و غیر صلح آمیز بلند می شوند. بادی گاردهای تلوپیرک پشت سر داماد صف می کشند و مثل یک مدافع ملی پوش گنده از دروازۀ بی دروازه بان دفاع می کنند. دروازه بان چنان ذهنش مشغول است که به تنها چیزی که فکر نمی کند دروازه اش است. مدافعان خیمه می زنند روی دروازه. مهاجمان پر تعداد حریف با دست، با پا و حتی با کله حمله می کنند به دروازه. مدافعان خیلی مستحکم و فعالند. کار گل زنی را مشکل می کنند. تکنیک اینجا به درد می خورد. تاکتیک دور زدن مدافعان کارگر نمی افتد. تغییر تاکتیک. نفوذ از عمق خط دفاعی. توپ ... نه، دست خود را از میان لینگ مدافعان عبور می دهند و با حرکتی آکروباتیک آن را از شیل دروازۀ حریف عبور داده و هم خود هم شادوماد یه حالی می کنند.

حمه سر مولود این همه تأکید می کند که از این کارها نکنید بازم مردم از رو نمی روند. گلچینی از صحبت های او: کی گفته این کار باعث می شود دوماد شتاب به خُ نگیرد. با این کار دوماد بیش از پیش به خود شتاب می گیرد. جوان مؤمن و مسلمان تا این سن و سال خود را از شر انگشت مصون نگه داشته ، اما تو همین چند لحظه چنان انگشت کاریش می کنند که شلالش کشیده می شود. بنده خدا گشاد می کند. نکنید آقایون. نکنید. آخرش دستتان گیر می کند و مجبور می شوی قطعش کنی. نکنید آقایون. نکنید. جوان مردم عروسی کرده که زندگیش سر و سامان بگیرد نه این که همان شب عروسی تیل تیلش کنید. نکنید آقایون نکنید. حالا با دست هیچ، تا مچ دست هم هیچی. خجالت نمی کشید با کله می روید تو؟ از خدا بترسید. مگه کله تان کوچک است؟ بدبخت. گشاد کرده یهو دیدی سرت رفت تو گیر کرد و در نیامد و همانجا خفه شدی. روی سنگ قبرت چی بنویسند. شهید راه انگل؟ شرم نمی کنید. دستتان به دروازۀ شادوماد نمی رسد برای اینکه دست خالی برنگشته باشی مدافع را انگشت کاری می کنی؟ آخه این رسم جوانمردیه؟ مدافعان خودشان زن و بچه دارند. زد و فلج شد. شما خرج زن و بچه هایش را می دهید؟ اِ اِ اِ . یک انگشت بس نبوده که با مشت هجوم می بری؟ مگه ظرفیت دروازه چقدره؟ خدا را خوش می آید بزنی جوان مردم را جر بدهی؟ دو دستی حمله می کنی؟ از پدر دوماد خجالت بکشید که کنار بچۀ دلبندش راه می رود و یک ثانیه از ذکر و دعای خوشبختی برای فرزند گرامیش غافل نمی شود. نکند او را هم مورد مرحمت انگشتی خود قرار می دهید؟ چی؟ این کار را با او نمی کنید؟ چرا؟ چروکه، حال نمی ده؟ شما اسم خودتان را گذاشته اید مسلمان. به خدا مسلمان های ساکن لندن و کلاً ساکن کل اَنگُلِستان با این که در فضایی کفر آلود زندگی می کنند، ایمانشان خیلی قوی تر از شماست. بخواهند این کار را بکنند، خیلی هم بی وجدان باشند فوقش با یک انگشت اقدام می کنند. تازه به یک لمس خالی بسنده می کنند. نه مثل شما بی وجدان های بی شرف که تا چنگوک وارد حریم خصوصی و حساس مردم می شوید. برگردیم به مثال خودمان. اَنگُلِستان. از اسمش هم معلوم است. از " اَن + گُلِستان " تشکیل شده است. با اینکه پر از چیزای پلشتی و کثیف است دولت آنجا را آباد کرده مثل گلستان. از آنها یاد بگیریم. نه که بریم بر سر تعداد کلینچ کاری دومادها مسابقه بذاریم. والّا خجالت داره. اگر در مورد داماد، خونم در آستانۀ به جوش آمدن بود ولی به جوش نیامد، اما شنیده ایم در مورد عروس هم یه همچین معادلات مشرکانه ای صدق می کند. به هیچ وجه من الوجود قابل قبول و قابل هضم نیست. کی گفته که این کار تأثیرات مثبت دارد. یه روایت برام بیارید دربارۀ فضایل انگل. عزیزان من، نباید خود را گول بزنید.

میگیم چرا از فردای روز عروسی، نحوۀ راه رفتن تازه دومادها تغییر می کند. تازه فهمیدیم اوضاع از چه قرار است. حمه ما را روشن کرد. راست می گوید بنده خدا. بیایید با کمک هم از تبدیل شدن این رسم نوبنیاد و بدعت زشت، به یک رسم عادی و سنت دیرینه جلوگیری کنیم. قبلاً کسی جرئت نمی کرد از این غلط ها بکند اما امروزه این کار زشتی اش را از دست داده و ملت راحت و انگار نه انگار، سر می رسند و دست می برند به بعضی جاهای مردم. مدافعان هم که فراموش کرده اند وظیفه شان چیست. تازه اگر فیلم هایش را نگاه کنید خودشان شده اند قوز بالا قوز. افراد دور و بر را می گیرند و به زور وادارشان می کنند که این رسم را به جا بیاورند و گاه خود جوگیر می شوند به بهانۀ محافظت همه جانبه چنان سفت می چسبند به داماد که ده نفری هم نمی توان آنها را از داماد جدا کرد. فیلم های مولود خوانی را دیده اید. دوماد را پس از بستن زره مخصوص ( ک..ن سِت ) آخر کار می آورند به مجلس. نگاهش کنید. رنگ به رخسار ندارد. مشخص است که خطر را حس کرده است. برای هر جور پیشامدی آماده است. چه دست باشد چه پا و چه کله. ملت انگل دوست هم که از یک سال قبل از عروسی به داماد آینده می گویند: کی داماد می شوی؟ یه کار خصوصی باهات دارم. خصوصی که نه. الان شده عمومی. خیلی هم عمومی شده. داماد رسیده به مقصد. یه جارچی داد می زنه کسی نمانده؟ دوماد داره می ره. نبود؟ و بعد در آخرین لحظه خودش یه دست می زنه و رو به دوماد می کنه و میگه: اینم کارمزدم.

مطلبی طولانی، بحث برانگیز و خطرناک بود که تمام شد.

نظرتان چیست. متأهلی؟ چطوری وا خانه شدید؟ مجردید؟ برای آن لحظه چه خاکی می خواهی به سرتان بریزید؟ مطلب ما ضایع نیست؟ اگر نیاز به تعدیل دارد خبرمان کنید. اینجا دموکراسی حاکم است. راستی از مراسم هفت شوی و هشت شوی و نه شوی و سایر مراسم هم برایمان بنویسید. سپاس.

 فعلاً گودبای.

 


تعداد بازدید از این مطلب: 374
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود