تبلیغات

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 3
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 600
بازدید سال : 1518
بازدید کلی : 196460

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 600
بازدید کل : 196460
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Ling Deraz
تاریخ : دو شنبه 28 شهريور 1390
نظرات

به عشق فوتبال نشسته ایم جلوی تلویزیون. نامردها زمان شروع بازی را به دروغ ربع ساعت جلوتر اعلام کرده بودند تا ملت بشینند و از تبلیغات لذت ببرند. ما را هم که بهتر از خودمان می شناسید. صبور و با حوصله. تا می دیدیم پیام ها شروع شد، سریع می رفتیم سراغ سی دی هایی که برای استفاده در همچین مواقعی زیر موکت و در جایی امن جاسازی کرده بودیم. معمولاً  بیش از بیست دقیقه از آنها استفاده نمی کردیم. اما گاه پیش می آمد که محو سی دی می شدیم و قید تماشای فوتبال را به کل می زدیم. آنقدر جلو عقب زده بودیم، آنقدر تصویر را روی دور آهسته گذاشته بودیم که دیگه حفظ شده بودیم که الان صدای ناله همراه با " اُ یِ " می آید و دو ثانیه بعد صدای " اُ مای گاد" و حتی " کام آن". به هر حال، پس از حصول اطمینان کامل از آغاز بازی می رفتیم سراغ تماشای فوتبال و اگر کوچک ترین احتمالی وجود داشت که هنوز دارند پیام پخش می کنند، مسلماً تماشای آن صحنه های جنگی سی دی را به  تماشای پیام ترجیح می دادیم. اگر پیام بازرگانی نبود مگر می رفتیم سراغ آن سی دی ها؟ بدون شک یِه.

پیام های بازرگانی خیلی فجیع روی اعصاب ما راه پیمایی می کنند. شده عذاب الهی. ما در حدی نیستیم که فتوا بدهیم ولی با توجه به شواهد و قرائن و روایات که می گویند " بیماری ها، رنج ها، تألمات و مصائب و این جور چیزها، کفارۀ گناهان می شوند "، نظر ما بر این است که پیام های ستمگر بازرگانی در همین معادلات مذهبی صدق می کنند و تحمل  درد و رنج آن ها ، فردای قیامت باعث سبک شدن بار گناهان می شود. هدف ما پرداختن به محتوای آنها نیست. محتوای آنها که پر است از سوژه. چنان که می توان یه هفت هشت مطلب درباره آنها نوشت. این پَتِرات ها را نوشتیم فقط برای اینکه تأکید کنیم امروزه تبلیغات چقدر اهمیت پیدا کرده است و یک تبلیغ خوب چه تأثیر عمیقی می تواند بر میزان فروش هر کالایی داشته باشد. در این مطلب به چند نمونۀ جالب از تبلیغات مبتکرانۀ همشهریانمان می پردازیم. نحوۀ تبلیغات آنها را به چالش کشیده و برای برون رفت از این بحران راه حل ارائه خواهیم داد.

شاید بتوان گفت سبزی فروش های رمکانی که سال ها پیش با بار و بندیلشان از سر صبح می آمدند اینجا و گرگا و خندل و انواع سبزیجات مختلف را به مردم سبزی دوست هلر می فروختند ، بنیانگذار تبلیغات سنتی در این منطقۀ تبلیغ و تبلیغی خیز بودند.آنها خوب بلد بودند چگونه با انواع فریاد زدن ها و انواع عبارات متنوع، مشتری جذب کنند. یکی شان با موتوری متعلق به قرون وسطی توی شهر می گشت و صدای منحصر به فردی داشت. او واقعاً از مثنوی سراهای گمنام معاصر بود. با نام انواع سبزی ها و حتی با نام اهالی هلر و درگهان اشعاری چنان زیبا و دلفریب می گفت که رسماً روی حافظ و سعدی را کم کرده بود. یَک قافیه و ردیف هایی سر هم می کرد که آدم شاخ در می آورد. تازه از آرایه های ادبی هم استفاده می کرد. صاحب دیوان اشعار اختصاصی خودش بود. مثلاً " تَرَه وُ جعفری/ بدو پهلو کَمبِری". همه هم یاد گرفته بودند و بزرگ و کوچک آن غزلیات ناب استاد را شب و روز زمزمه می کردند. هلری جماعت چه می دانست گرگا چیست. همیشۀ خدا دوغ و حلکه ای می خوردند. اما با ورود این سبزی فروش و سایر همکارانش ( مثل شخصی به اسم مستعار گوجَرو ) و تبلیغات کلاسیکشان پای سبزی هم به سفرۀ هلری ها باز شد. یادشان به خیر.

همشهریان ما به سرکردگی ایسُف سوپری وارد چرخۀ تبلیغات شدند. ایسُف سوپری قبلاً ایسُف کافه ای بود. با تغییر مغازه، ایسُف تصمیم گرفت همگام با فن آوری و تکنولوژی روز دنیا پیش برود و از تبلیغات مدرن بهره بگیرد. برای همین بالای در مغازه اش کاغذی چسباند که همچین چیزی رویش نوشته بود: " یخ سرد موجود است ". پَ نَ پَ می خواستی یخ گرم به مردم بفروشی. اتفاقاً این سیاست جالب جواب داد. ماشین های عبوری تا آن تبلیغات مبتکرانه را می دیدند شگفت زده می شدند. پیش خود می گفتند: عجب چیزی داره این. بریم ازش یخ سرد بخریم که فقط همین یه جا گیر میاد.

در موردی دیگر سالها پیش یه نفری که شکر خدا هلری نبود و فقط چند سال توی هلر زندگی کرد، با نوشتن پیامی روی در دکانش چشم ها را خیره نمود. درِ دکانش در هفت هشت متری درِ خانه اش واقع شده بود. همان پیام کوتاه، نقش یک پیام بازرگانی موفق را برایش بازی می کرد. ایشان بالای در دکانش با رنگ سفید و خط نستعلیق میرعمادی خود مرقوم فرموده بودند: " لطفاً درب منزل را درب بزنید" . این جمله از آن ساختارهای پیچیده زبانی خاص قبله ای بهره مند است. مردم فقط برای اینکه آن نوشته را ببینند و یه لبخندی بزنند، می رفتند آنجا و گرنه اجاق گاز خانه شان که خراب نشده بود.

با شروع به کار رسانۀ غربی، استکباری و پر از لهو و لعب " رادیو سواه " ، تبلیغات همشهریان محترم ما رنگ و بویی جدید به خود گرفت. خیلی ها تازه یادشان آمد برای کار و کاسبی شان تبلیغات راه بیندازند. به زودی اعلامیه های تبلیغاتی برگرفته از آن رادیوی بیگانه به در و دیوارهای شهرمان نصب شد. محتوای برخی از آنها را برایتان می نویسیم.

 ارتباط با جهان امروز و زمین خواری های دیروز، دفتر شورا.

بهترین پفک ها و آخرین تی تاپ ها ، دکان علی سورَ...

بازار اتحاد بازاری برای چهار نسل بعد از ما. با بخشی نیمه کاره ویژۀ معتادها.

دکان گیت، بیست و چهار ساعت شبانه روز و هفت روز هفته.

اما در پایان، برای سوژه تبلیغات توی هلر مباحث و نکته هایی دیگر هم وجود داشت اما به خاطر اینکه یکی از همشهریان عزیز ما نظر داده بود که مطالبت مثل لینگت، دراز و طولانی است و کسی حوصلۀ خواندن تمامی آن را ندارد، به احترام او همین جا ختم جلسه را اعلام می کنیم. از شما رفقای محترم می خواهیم اگر نکتۀ قابل توجهی در تبلیغات همشهریانتان وجود دارد ما را در جریان قرار دهید. اگر صاحب مغازه ای هستید. اگر کار و کاسبی راه انداخته اید و برای آن تبلیغی در نظر گرفته اید، متن تبلیغتان را برایمان ارسال کنید تا مفت و مجانی برایتان تبلیغ کنیم.

در پایان هم، نه که بخام برای وبلاگمان تبلیغ کنم، فقط یه حرفیه ته دلم مانده و میخام بگم و اون هم اینه که: عجب وبلاگ متفاوتی داریم ما. چه لحنی داریم ما. استعدادمان فوران ایکِردی. ما چقدر بلدیم از کوچکترین نکته ها سوژه بگیریم. الان سَرُم اَ خودُم ایواردی شدید. یعنی وبلاگ باحال به این میگن. روی مطلب کار میشه بعد گذاشته میشه تو وبلاگ. مطلب دو سه خطی و سبک و بی محتوا مال وبلاگ های درپیت است و ما از این قشر وبلاگها نیستیم.

در انتهای این مطلب، تشکر می کنم از مدیر وبلاگ به علت اینکه اجازه داد مطالب این بندۀ حقیر به اسم خودم ثبت بشه. مطالب قبلی را مدیر دوست داشتنی ما، خود ویرایش می کرد و می گذاشت برای تماشای عموم و با اسم خودش. هر مطلبی که در آن از سجایا و کمالات لینگ حرفی به میان آمده، کار بنده است. در این وبلاگ من و تویی وجود ندارد. هر کس خواست با ما داوطلبانه همکاری کنه با ایمیل به ما خبر بده. ابتدا چند مطلب برایمان بفرسته و بعد از پذیرش نهایی رمز ورود دریافت کنه و مستقلاً مطلب بگذاره اینجا. فعلاً خداحافظ.


تعداد بازدید از این مطلب: 271
|
امتیاز مطلب : 104
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود