اتحاد

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 5
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 604
بازدید سال : 1522
بازدید کلی : 196464

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 604
بازدید کل : 196464
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Chepih
تاریخ : چهار شنبه 14 دی 1390
نظرات

آن چه بازاری است که مرکز تجارت جهانی محسوب می شود؟ مرکز ثقل و هستۀ اصلی تجارت بین الملل کجاست؟ از کدام بازار است که بازرگانی و اقتصاد و صادرات و واردات کل جهان هستی مدیریت و اداره می گردد؟ اگر شما به خیال خام خود احساس کرده اید که جواب " بازار اتحاد هلر" است بدانید و آگاه باشید که به شدت درست فکر کرده اید.

سالها پیش وقتی آن سوی جاده جز یک ردیف مغازه و تعمیرگاه و یکی دو ردیف منزل مسکونی چیز دیگری پیدا نمی شد، متخصصان و خبرگان محلی به سرکردگی بعضی ها ناگهان حس توسعه طلبی شان گل کرد و یهویی  غاه  به فکر ناقصشان افتاد که ها  این قسمت خالی مانده را بزنند پایگاه اقتصادی و بنگاه معاملاتی راه بیندازند. مهندس گیر آوردند برایشان طرح ارائه کرد خدا میلیارد تومن. کارگر و بولدوزر و دم و دستگاه آوردند و زدند و کوبیدند و بالا آوردند و در اسرع وقت و با سرعتی خارق العاده و در طول همش روی هم رفته فقط ده دوازده سال چنان دستشویی باحالی برای پتان ها و کولی ها و مسافران نوروزی درست کردند که بیا و ببین که چه می کنه این بازار اتحاد.

احداث این مرکز استراتژیک هسته ای، برگ زرین دیگری بود در تاریخ دستاورد های جهان پیشرفتۀ تکنولوژی. این بازار قومی را از سرگردانی رهایی بخشید. پتان بدبخت شب و روز و توی سرما و گرما و باران و خطر حملۀ سگ و مارو ... دم به دم آوارۀ شیخ آباد می شد برای انجام عملی خیر. در اوج ناامنی و با نهایت ترس شاهکارش را توی بر و بیابون عرضه می کرد، یک چشمش به جلو که یه وقت پتان دیگه ای برای انجام عملیات مشابه سر نرسد و چشم دیگرش به عقب که یه وقت سگی چیزی سر نرسد کار دستش دهد، ارائۀ شاهکار را کامل یا ناقص و با کلّی دلهره ول می کرد و بر می گشت خانه.  طی این شب زنده داری ترسناک و خطرناک ده دوازده کیلو کم می کردند بنده خداها. یعنی هر چه مثل دلبر وارم می کردند بی تأثیر می شد و یادتان که می آید پتان های نسل قبل دو تکه خار بودند و بس. اما ...

بازار اتحاد ساخته شد. کیف وا پتانان شد. راحت و ریلَکس و با اعتماد به نفس فراوان، یه تُک پا تشریف می بردند به اتحاد و راحت و ریلَکس تر از قبل و با اعتماد به نفس مضاعف شاهکارشان را می کاشتند و خوشحال و خندان و با نیشی باز، سبک بال و فارغ از هر گونه دستپاچگی بر می گشتند خانه. پتان خوش به حالش شد. دیگه پتان ها دو تکه خار نیستند. لاش تلو و نَرگَت شده اند. چرا؟ چون برایشان دستشویی ساخته اند. استرسشان رفع شده و آسودگی خیال هم که می دانید چاقی می آورد. اتحاد به هیچ دردی که نخورد به این یک درد خورد. حسابی هم خورد.

پتانی که اینجا از نعمت دستشویی بی بهره بود، از شدت بی مسترابی بر می گشت افغانستان و به این راحتی پشتا نمی آمد. تازه، دیگر پتان ها را در جریان معظل دستشویی قرار می داد و آنها را منصرف می کرد: نرید آنجا که دستشویی هم نمی توانید انجام دهید. برای همین پتان زیاد نبود. تا ... بازار اتحاد را احداث کردند. خبرش توی کل بین النهرین و آسیای میانه و خاور میانه و خاور پتانه و ... پیچید. پتان ها همه چیز را فاش کردند. دستشویی آنها جور شده بود. حالا پتان بود که خروار خروار . لشکر لشکر سر می رسید.  می گفتند: اِ . توی هلر "دستشویی اتحاد" دایر شده؟ پَ بریم ... و با کله سر می رسیدند. پتان زیاد شد. و همانطور که می دانید هر چه پتان بیشتر، ناامنی و جرم بیشتر. بازاری که برای توسعۀ هلر احداث شده بود گند زد به همه چیز.

دو ردیف اولش را برای اینکه بگویند که پیگیریم و به فکریم و برایمان اهمیت دارد ( بله خُ )، تکمیل کردند و بقیه را رسماً دادند به عموم مردم. که هر که دلش خواست و هر چه دلش خواست آنجا انجام دهد و هر گهی خواست به سرش بزند.

پروژه شکست خورد. افتضاح هم شکست خورد. شکست خورد چیه؟ عملاً رید. خودشان باعث شدند. اصلاً خودشان از همان روز اول می دانستند شکست می خورد. از رو نرفتند. پس از زلزله هم که بیمارستانی آمد ازشان خواست بازار را بسپارند به آنها. کافی بود یه کم از خر شیطان بیایند پایین. بابا جون اعتراف کنید که آنجا بازار شدنی نیست که نیست. لااقل بیمارستانی بزرگ می شد و مردم عزیز هلر از خیال رفت و آمد به بیمارستان خیالشان راحت بود. اصلاً به خاطر همان بیمارستان، هلر رونق می گرفت. از قبله سر می رسیدند و می آمدند بیمارستان اتحاد هلر و سر راه طبق معمول یه هفت هشت ده کیلو حلوا هلری می بردند و این امر هر روز تکرار می شد و اقتصاد مبتنی بر حلوای هلر رونق می گرفت، به هلر پول و ارز تزریق می شد و ... همین دیگه. هلر حسابی رونق می گرفت. درست همان هدفی که عده ای سالها پیش از احداث بازار اتحاد دنبالش بودند ولی به کلکسیونی از اهداف رسیدند جز هدف اصلی.

تعداد دکان های رها شده هم  که خدا بده برکت. هر پتان دو دکان. یکی برای حمام یکی برای کاری دیگر. این وسط باز هم کلی دکان اضافه باقی می ماند که توسط عده ای معلوم الحال، به عنوان سالن بدن سازی مورد سواستفادۀ بهینه قرار می گرفت و می گیرد. سیخ و منقل و سایر امکاناتشان را بر می دارند و برو که بِرِی. می روند دم در هر کدام از مغازه ها. یه نفس کوتاه استنشاق می کنند. اگر دیدند عطر دلپذیر گل های بهاری پتان ها به مشامشان رسید سریع فلنگ را تا جان به جان آفرین تسلیم نکرده اند می بندند و می روند سراغ دکان های بعدی.

الان کل هلر بوی بازار اتحاد می دهد. یا بوی مواد است یا بوی موادی دیگه. که در هر صورت مایۀ آبروریزی است. و چه شود وقتی این دو عطر با هم در آمیزد.

چند وقت پیش دعوایی شدید بین دو پتان در گرفت که منجر به ضرب و جرح شد و یکی شان نقص عضو پیدا کرد. دو پتان را گرفتند و بازجویی کردند. معلوم شد پتان دومی بدبخت اشتباهی رفته بوده توی دستشویی پتان اولی. نمی دانسته یا حواسش نبوده که دستشویی ها ملک خصوصی است و به اندازۀ چهل سری کامل، به خلق آثار هنری دست زده. پتان دومی سر بزنگاه وا سَری کَتی و ... ایشافتی بِی به حال مرگ.

یه کلنگ باحال برایمان تعریف می کرد که یه روز عصر رفته بودم جایی امن توی دکانهای نیمه کارۀ اتحاد پیدا کنم تا شب بدون مشکل و سرضرب برم سراغ بدنسازی، کلکسیونی جذاب از دستشویی های پتانان را دیدم. پدرسوخته ها چه هنرمندند و ما نمی دانستیم. با چیزهای گندیدۀ خود یکی شکل قلب در آورده، یکی شکل ایر، یکی شکل مکعب مستطیل و یکی از پتان های عاشق پیشه هم با اوج هنرمندی خود تصویر ساحل و غروب خورشید و یه تکۀ مرگی را کشیده و شروع کرده یه درخت نخل را هم بکشد که نیمه کاره رهایش کرده. گویا وُسعش نمی کشیده آن شب. ایشالله فردا پس فردا میرم. به احتمال زیاد تابلویش کامل شده است.

تا اینجا پتان بود که با نهایت پتانی اش این پتان بازی ها را سر بازار پتان زده اتحاد در آورده بود مثل پتان. سرحدی سهار هم از این کارها می کند. نوروز و کمبود امکانات و آن بند و بساط. شهرت دستشویی های اتحاد هم که عالم گیر شده است.

هی سرحدی سهار این همه بازار توی درگهان و قشم، این همه جای دیدنی، چرا اومدی اطراف بازار اتحاد چادر زده ای؟ - به نام خدا. این جانب آقای سرحد سرحدی توی ماهواره و اینترنت تبلیغات دستشویی های اتحاد را دیدم و فهمیدم که با یک بار استفاده از این دستشویی ها تمام مشکلات دستگاه گوارش بنده حل می گردد، بنابراین یه سر آمده ام اینجا و منتظرم هوا تاریک گشته و بدوم سریع معده ای از عزا در بیارم و برای همیشه از بند بیماری مادرزادی ام رهایی پیدا کنم. نوروز برو اطراف اتحاد یه گشتی بزن. همینجور پشت سر هم   غاه  سرحدی است که با شلوار عَلِّک می جَکَد بیرون یا می جَکَد داخل. بین فعالیت های شاهکار آفرینی پتان ها و سرحدی ها تداخل پیش می آید. آثار هنری پتان ها تخریب می شود. کار و کاسبی دوپینگ کننده ها مختل می شود. و خلاصه اینکه بلوایی به پا می شود خفن.

مطلب طولانی شد. جمش کنیم قبل از اینکه جممان کنند. فقط آخر کاری یه نظر سنجی بنویسم بعد گورم را گم و گور کنم.

این اسم بازار بر چه اساسی شده اتحاد؟

1. باعث ایجاد اتحاد بین پتان ها شده است.

2. باعث ایجاد اتحاد بین پتان ها و سرحدی ها شده است.

3. ریده توی اتحاد بین مردم شریف هلر.

4. سکاری، هانی، زبانکده، بازار برینجی، شاورما، علی، حسن مسن، گاوصندوق، چسب رازی.

5. محه دِ مین.

6. مه چه فَهمُم.

 

                                         (با کمال تشکر از یه نفری)

 

 


تعداد بازدید از این مطلب: 315
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود