دجال کسی است که وقتی می آید، به مردم می گوید که نعوذ بالله " من خدا هستم ". یک همچین ادّعایی می کند.

جوانی است با موهای فرفری. چشم هایش مثل دانۀ انگور است. چشم های دجال مثل دانۀ انگور از حدقۀ چشمانش بیرون آمده است. چشم راستش کور است و نمی بیند. با یک چشم می بیند. 40 روز در روی زمین می ماند. فقط 40 روز. در این 40 روز سرتاسر زمین می چرخد. به همه جا می رود به جز مکه و مدینه. وارد این دو شهر نمی تواند بشود چون راه او را فرشتگان بسته اند.اما جز آن جا ها، به همه جا می رود.

 روزی که دجال ظهور می کند، روز اول آن، مدت آن، به اندازۀ یک سال است. روز دومش به اندازۀ یک ماه است. روز سومش به اندازۀ یک هفته و روزهای بعد مانند روزهای عادی. طی این مدت کل زمین را پر از فساد می کند. انواع و اقسام فسادها و گناهان را رواج می دهد. در مورد سرعتش وقتی سوال کردند که با چه سرعتی حرکت می کند، پیامبر خدا (ص) فرمودند:" مانند بارانی که باد به دنبال آن بیاید." وقتی باران می بارد و همراه آن باد می وزد، چقدر قطرات باران سریع حرکت می کند، دجال با این سرعت حرکت می کند و به همه جا می رود.

پیامبر خدا (ص) فرمودند: به همراه دجال ، آب هست و آتش.  فرمودند آنچه انسان به صورت آب می بیند، در اصل آتشی سوزان است و آنچه را به صورت آتش می بیند در اصل آبی گوارا و خنک است. پس هر کس از شما دجال را دید، خودش را به آتشی بزند که همراه اوست، خود را به آب نزند و در آب نیندازد که شما را گول می زند، آتش سوزانی است.

پیامبر فرمودند که دجال در آخرالزمان که می آید، با مردی مؤمن ملاقات می کند. قبل از اینکه آن مرد به دجال برسد نگهبانان و سربازان دجال آن مرد را می بینند. از مرد می پرسند که کجا می روی؟ مرد جواب می دهد که شنیده ام دجال آمده. یک همچین شخصی در روی زمین ظاهر شده است. سربازان دجال می گویند: مگر به او ایمان نداری؟ او که پروردگار است؟ جواب می دهد : " حاشا و کَلّا " او دجال است. او دروغگوست. سربازان دجال تصمیم دارند او را بکشند ولی منصرف می شوند و می گویند، او را ببریم پیش دجال تا خود دجال دستور قتلش را بدهد. آن مرد به محض اینکه دجال را می بیند، از روی نشانه هایی که پیامبر خدا داده می فهمد که دجال است. می گوید حالا فهمیدم که تو دجالی. به تو ایمان ندارم. تو کافر و دروغگویی. دجال با ارّه آن جوان را دو نصف می کند و وقتی دو تکه اش کرد وسط آن دو تکه راه می رود. سپس به همان جوانی که مرده و دو تکه و کشته شده، دستور می دهد که بلند شو. جوان بلند می شود. دوباره زنده می شود. حال دجال از او می پرسد" الان به من ایمان می آوری؟  جوان جواب می دهد که حالا بیشتر یقین پیدا کردم که تو دجالی. و تو دیگر نمی توانی مرا بکشی. دجال می خواهد آن جوان را بکشد اما نمی تواند. پرتش می کند درون آتش ولی او در آب خنک و در بهشت افتاده است.

دجال به صورتی است که خداوند به او برای امتحان و آزمایش خلق، قدرت های فوق العاده داده است. به قومی می رسد. او را قبول می کنند و خداوندیش را می پذیرند. به او ایمان می آورند. دجال به آسمان می گوید که ببار. باران می بارد. به زمین می گوید سرسبز شو. سرسبز می شود. در زمین و حیوانات و کشاورزی و مال و منال قومی که به دجال ایمان می آورند برکت می افتد. دجال به قومی می رسد که به او ایمان نمی آورند. همه چیز آن قوم از بین می رود. همه اش برای امتحان است. که تا چه حد آنها استقامت می کنند.

پس از این رو بود که رسول الله (ص) به ما دستور می داد که پس از تحیات و کما صلّیت، دعایی مخصوص بخوانیم و به خدا پناه ببریم از شر فتنه های دجال مسیح.