گفتگوهای اتمی با گروه 5+1 چیه بابا. تحریم ها که خبر دسته اول نیست که. قیمت نفت و کشتار مسلمانان در سرزمین های اشغالی و حملات اعضای طالبان به سربازان ائتلاف در افغانستان و بمب گذاری های همیشگی در عراق و مواضع کرۀ شمالی در قبال کشورهای همسایه و غرب و نمی دونم مشخص شدن تکلیف نامزد احتمالی جمهوری خواهان در انتخابات آیندۀ آمریکا و حذف شدن بارسا از مسابقات لیگ قهرمانان توسط چلسی را ول کن. کی این چیزها براش مهمه. الان فقط یه موضوع مهم در جهان بشریت وجود داره و آن هم مزرعۀ پرورش کروکدیل سوزاست و بس.

نمی دونم چرا هر چه سعی می کنم نمی شه. خیلی زور زدم، نشد. باور کنید سخته، تلفظ این کلمۀ "کروکدیل" آن هم به کار بردن آن همراه با کلمۀ "سوزا" توی یک جمله. هی می خوام بگه کروکدیل، زبونم نمی چرخه می گم " گوروگادیل" یا "گوگارودیل". شاید به علت وجود کلمۀ سوزا توی جمله است. قرابت معنایی و تشابه تلفظی و ادغام و قلب به گ و اینا پیش میاد اونجوری میشه.

جایتان به شدت خالی. رفتیم دیدن گوروگادیل های سوزا. کلاسو. چهار تا خانم را گذاشته اند به عنوان راهنما. ما چقدر از اطلاعاتی که اونا به ما دادن استفاده کردیم واقعاً؛ "اسم این جانوران کروکدیله. تمساح هم بهشون می گن. توی آب زندگی می کنند. غذایشان فلان چیزه"

الله اکبر. وااای، چقدر این ها اطلاعات عمومیشان بلند بالا و مرتفع بود. حتی می دانستند که کروکدیل ها توی آب زندگی می کنند. خداییش من نمی دونستم، اونا بهم گفتن. از جهالت خارجمان کردند واقعاً. خیلی سطح سوادشان بالا بود واقعاً. غلط نکنم فوق لیسانس کروکدیل شناسی گرفته بودند.

آن کروکدیلهای آفریقایی فیلمهای مستند را دیده اید؟ سِه توی جان آدم می رود یعنی آدم ببینه کلاً زهره ترک میشه. آدم جرئت نمی کنه حتی نگاهشان کنه. آلا بیا و کروکدیل های سوزا را نگاه. سوسول ها یه دست تکون می دادی در می رفتند.

اگه یادتان باشه قبلاً اینجا دربارۀ سوزا نوشته بودیم و یه اشارۀ بسیار کوتاه و جزئی و صد در صد غیر مستقیم به گاو و حالا بعضی چیزاش کرده بودیم. والّا که اصلاً قصد نداشتیم سوزا را به گاو ارتباط بدهیم. اینا اشتباه برداشت کردند و برای برداشتن آن لقب ننگین و پیچاندن افکار عمومی از چه که استفاده کرده اند، کروکدیل. بابا این همه حیوان خوشگل. این همه حیوان مفید و بی خطر. شما برید از مالزی اندونزی نمی دونم کجا کروکدیل وارد کنی! الحق که آ آ آ. همین گاوهایتان خودشان یه پا کروکودیلند واسه خود. به خدا.

بنده خداها تمساح های بدبخت. دلم به حالشان می سوخت. خیله خیله بَزِّه ای مه بِشون شَکه. از نگاهشان می شد غم درونشان را خواند. تا دو ماه پیش تو کشور خارج، جنوب شرق آسیا، بهترین آب و هوا، بهترین دریا و سواحل رؤیایی، بهترین غذاها را داشتند. یهو بلندشان کرده اند آورده اند کجا؟ سوزا. اَخّخّییییییی. خیله نِخَشَکو بدم اتاره هُ. خودتان را بگذارید جای آنها. حاضرم شرط ببندم اگه من جای اونا بودم در جا خودمو می کشتم. تا دیروز گردشگران خارجی کلاس بالا و تیکه های مرگی ژاپنی و کره ای و استرالیایی می آمدند دیدنشان حالا چه؟ تیکه های سوزایی و پی پشتی و باغ بالایی و شیب درازی و هلری و درگهانی و رمکانی. خیله اُفت شدیده ایهَه هُ. تا دیروز گاو و خر و گوره خر را درسته با گوشت تازه می گذاشتند جلویشان حالا چه؟ خار موی! و بال مُرگ و خُنُک و کلپوک.

بابا همان گاوداری خیلی بهتر بود. گاو به این باحالی. به این خوشگلی. گوشتی هم که بهترین گوشتن. شاید حالا گاهی وقتا از دستشان در می رفت و یه کم بی ادبی می کردند وسط کوچه ها ولی عوضش کلی مزیت داشتند. اما تمساح چی. باید چهار چشمی حواست باشه نیاد تو رو بخوره. الان هم که موجودات جهش ژنتیکی پیدا کرده اند. یهو دیدی همین تمساح هم پرواز کرد پرید و یه لقمۀ چپت کرد. به گاو چه علف بدی چه کاه و چه حتی زباله و کارتن، می خوره با اشتهای تمام و مثل گاو. هیچ فیس نیست. اما تمساح چه؟ غذاش نیم ساعت مونده باشه نمی خوره. ناز می کنه برات. سوسول پررو. تازه ما خواستیم برای اولین بار تو زندگی یه ثواب کرده باشیم یواشکی دو سه کیلو کالباس انداختیم جلوش تا حیوان زبان بسته از گرسنگی تلف نشه. نه تنها نخورد که یه خرناس هایی کشید و یه صداهایی داد که حاضرم شرط ببندم اون خرناس ها چند تا فوش ناموسی زشت به زبان تمساحی بود چون لحظاتی پس از آن دیدم یه کروکدیل بزرگتر که اگه غلط نکنم مادرش بود داشت با دم تنبیهش می کرد.

***

بای.